مارال کاظمی _ در روزگاری که صنعت فولاد ایران در گرداب دشواریها میچرخد، ذوبآهن اصفهان بار دیگر به مرکز روایت بازگشته است؛ نهفقط بهعنوان یک کارخانه، که بهمثابه نماد پایداری و بازسازی. نشست خبری نوزدهم مهرماه مهندس سید اردشیر افضلی، مدیرعامل این مجتمع عظیم صنعتی، بیش از آنکه شرحی از ترازنامهها باشد، گفتوگویی بود با حافظه جمعی یک صنعت. او از بحران گفت، اما لحنش بوی شکست نمیداد. از بدهیها آغاز کرد، بیپرده و بی بهانه. گفت ۹.۸ همت بدهی بانکی داشتیم و حالا فقط ۲.۱۷ همت مانده است. گفت این کاهش با پرداخت واقعی بوده، نه با بازیهای حسابداری. گفت از آذرماه ۱۴۰۳ حتی یک ریال وام نگرفتهاند، و با همان درآمد داخلی، هزینهها را پرداختهاند. گفت و نگفت که این یعنی چه. نگفت که در این روزگار، نرفتن سراغ بانک یعنی ایستادن وسط میدان، بی سپر، بیپناه، اما بااراده.در لحنش نشانی از مدیران عادت کرده به تریبون نبود. صدایش شبیه کسی بود که از دل بحران برگشته، خاک خورده و زخمی، اما هنوز سرپا. از فروش گفت، از صادرات، از بازارهای لرزان. گفت تعهدات صادراتی تا آبان تمام میشود و فروش داخلی بااحتیاط پیش میرود؛ نه برای ترس، بلکه برای ثبات. گفت بیش از دویست هزار تن میلگرد و تیرآهن تحویل دادهاند، با نرخهایی که امروز پایین به نظر میرسند، و این تفاوت قیمت در صورتهای مالی بعدی دیده میشود. گفت و نگفت که این یعنی ضرر. گفت و نگفت که این یعنی وفاداری به تعهد، حتی وقتی سودی در کار نیست.
اما آنچه در میان همهی این عددها و واژههای حسابداری برق میزد، نه تراز مالی، که انسان بود. افضلی از کارگرها گفت. از آدمهایی که در دل شبهای سرد و گرم سال، کنار کورههای داغ ایستادند تا شعله امید خاموش نشود. گفت تعدیل نیرو در کار نیست. گفت اینها سرمایهاند، نه هزینه. گفت اینها برگ برندهی ذوبآهناند. و راست گفت. چون اگر چیزی این صنعت را سرپا نگهداشته، نه وام بوده، نه مصوبه، نه حمایتهای لحظهای. همین آدمها بودهاند. همانهایی که با دستهایشان، با قلبهایشان، با صبرشان، فولاد را از دلسنگ بیرون کشیدهاند.در حاشیهی نشست، ولی شکوهی مقدم، مشاور مدیرعامل، از رسانهها گفت. از خبرنگارانی که بی کد استخدامی، بی حقوق ثابت، اما بادل گرم، کنار صنعت ایستادهاند. گفت رسانههای محلی باید حمایت شوند؛ چون در روزهایی که برخی رسانههای بیگانه برای تخریب تلاش میکنند، همین خبرنگاران هستند که حقیقت را روایت میکنند. گفت هزینههای روابط عمومی در ماههای اخیر کاهشیافته، اما فعالیتها ادامه دارد، چون پشت آن عددها، انسانهایی هستند که با عشق کار میکنند. و همین نگاه، رسانه را از ابزار تبلیغ به شریک صنعت تبدیل میکند؛ صدایی از درون، نه از بیرون.
در میان تمام این سخنان، جملهای از افضلی در ذهن مانده است؛ کارخانه روی پای خودش ایستاده. جملهای ساده، اما پُر معنا. چون ایستادن، در این زمانه، آسان نیست. ایستادن، وقتی زمین زیر پایت میلرزد، وقتی همه دنبال تکیهگاهاند. ایستادن، یعنی نترسیدن از سقوط، یعنی باور به بازسازی، یعنی ایمان به انسان. و ذوبآهن حالا دارد همین را زندگی میکند؛ ایستادن بی سپر، اما با روحی فولادی.
در اعداد و گزارشها، نشانههایی از نظم و انضباط مالی دیده میشود. از پرداخت ۸.۶ همت حقوق دولتی بدون وام، از کاهش بدهیها، از مدیریت منابع. اما ورای این اعداد، روحی جریان دارد که قابلمحاسبه نیست؛ روحی که در چهرهی کارگرها، در نوبتهای شبانه، در صدای چکشها و حرارت کورهها میتپد. روحی که میگوید صنعت فقط محصول نیست؛ تجربهی زیستن است.
نشست خبری ذوبآهن، بیش از هر چیز، آیینهای بود از بازگشت؛ بازگشت به صداقت، به شفافیت، به اعتماد. در این بازگشت، نه خبری از شعار بود، نه از اغراق. فقط واقعیتی روشن از مردمی که هنوز باور دارند میشود ساخت، اگر بمانی. و شاید همین، معنای واقعی پایداری باشد؛ نه ماندن بهزور، بلکه ایستادن از درون.
ذوبآهن اصفهان امروز دیگر تنها یک کارخانه نیست؛ استعارهای است از صنعتی که میخواهد از خاکستر خویش برخیزد. صنعتی که در میان دود و فولاد و عدد، هنوز انسان را بهعنوان مرکز جهانِ خود میبیند. آنجا که کارگر و مدیر، رسانه و جامعه، همه در یک مدار میچرخند؛ مدار اُمید.
و امید، همان چیزی است که در پایان نشست، در جملهی آرام مدیرعامل طنین انداخت: روزهای خوش ذوبآهن بازخواهد گشت. شاید نه بهزودی، شاید نه آسان، اما بازخواهد گشت. چون هنوز کسانی هستند که بلدند بمانند، بلدند بسازند، بلدند نترسند. و در این زمانهی فرسودگی، همین کافی است که بگویی: ذوبآهن هنوز ایستاده است؛ استوار، صبور، انسانی.